Sunday, April 24, 2005

طعم وصال

چشمهء عشق جشمه ای نیست ........... هر بی سر و پایی بتواند گل آلودش کند
برای نوشیدن آب گوارای عشق ............ هفت خوان معرفت را می باید پیمود
معرفت دُری است که درگاه عشق است ...... وفا و صداقت محتصبانِ وادی عشق
عشق پیشگانِ بسیار پای در این راه نهادند ...... هر یک به طریقی بیجاره و بی نسیب ماندند
توشهء راه را میبایست از دل پاک کرد ........... می بایست صفا و صمیمیت را در خرجه داشت
می بایست نگین محبت در دست فکند .............. وبا صبر و تحمل طی طریق کرد
مشقت کشید و عرق سرمستی ریخت ...... وپاهایی پر نقش از زخم جورِ معشوقه داشت
خون فراق از سینه ریخت .................... تا لحظه ای طعم ضیرین وصال را چشید
سودا