Tuesday, July 12, 2005

خدانگهدار

تُوی پوچی حقیقت ..... به یه رویا خوش خیالم
تُو شبای ِ بی ستارم ..... تُو خیالم تورو دارم
میدونم که با تو موندن ..... یه خیال ِ که محاله
آخر ِ عاشقی ما ..... معنی ِ تلخ ِ یه فاله
حالا تُو اطاق ِ سردم ..... درد ِ حسرت ِ دریچه
غم ِ دوریه نگاهت ..... تُو وجود ِ من میپیچه

فکر میکردی همه حرفام ..... واسه داشتنت هوس بود
قکر میکردی که دل ِ من ..... برای ِ عشقت قفس بود

باورم نکردی اما ..... من هنوز دل به تو بستم
میدونم محالی اما ..... چشم به راه ِ تو نشستم

اما آخرین نفس رو ..... با سکوت بدرقه کردی
ذهن ِ آشفتهّ من رو ..... پر ِ از دغدغه کردی
فکر میکردی همه حرفام ..... واسه داشتنت حوس بود
قکر میکردی که دل ِ من ..... برای ِ عشقت قفس بود

ای که از اول جاده ..... به سکوت شدی گرفتار
من و از خاطره کم کن ..... تا ابد خدانگهدار
ر . م
شعر از : خسته ترین حنجره

2 comments:

Anonymous said...

ببخشيد اگه اين پيام مزاحمتونه...ين روزها و بهتر بگويم اين ساعات و لحظات "واسلاو هاول"ايران در حال دست و پنجه نرم كردن با مرگ است.باور كنيد حالم از خودم بهم مي خورد.چرا كاري نمي كنيم؟بگذاريم گنجي بميرد؟؟؟نمي دانم چه بايد كرد ، ولي هركاري و هر چيزي به ذهنتان مي رسد را فرياد بزنيد و بگوييد.كجايند آزادي خواهان؟؟؟چرا كسي يك راه عملي پيشنهاد نمي دهد؟

هيچ چيز با گذشت زمان آسان تر نمی شود
ما خسته تر می شويم
و تنهاتر
و پذيرش چيزها آسان تر می شوند
همين.

تا خسته تر نشديم و تا خاتمي هست يه كاري كنيم.راستي چرا خاتمي كاري نمي كند؟اندك آبرويي كه در بين مردم برايش مانده را از دست ندهد.مگر خاتمي يادش رفته گنجي را؟شايد نمي داند كيست.آقاي ابطحي شما كه سنگ خاتمي را به سينه مي زنيد....شما به يادش بياوريد.باور كنيد خاتمي اين كار از عهده اش بر مي آيد.هر كاري را نتوانست انجام دهد اين يكي را مي تواند.آقاي خاتمي نام نيكي از خودتان به جاي بگذاريد.
من پيشنهاد مي كنم كه هر چه سريعتر نامه اي تنظيم شود نسبت به خاتمي.يادش بياوريم سوگندي را كه براي حفظ جان و ناموس اين مردم خورده است.حتي اگر شده خواهش كنيم از خاتمي.آقاي خاتمي قدم آخر را خوب برداريد.در نظر داشته باشييد كه امر كوچكي نيست...جان گنجي است،اگر شده بايد به هر راهي كه به نظر مي رسد متوسل شد.كوتاهي نكنيم كه فردا حسرت خوردن بي فايده است.براي اين كار ميتوانيم همه به وبلاگ آقاي ابطحي ميل بزنيم.هر كسي يك ميل.موضوع را توي وبلاگتون حتما بنويسيد.اهميت موضوع فراموش نشود.

اي خونين چشم و اي خونين دست به راستي كه شب رفتني است نه اتاق توقيف ماندني است و نه حلقه هاي زنجير، نرون مرد ولي رم نمرده است با چشم هايش مي جنگد و دانه هاي خشكيده ي خوشه اي دره ها را را از خوشه ها لبريز خواهد كرد"

Anonymous said...

yek dastan shoroo kardam be neveshtan
omidvaram sar bezani va nazar bedi
ghorboonet
F