Tuesday, July 05, 2005

و اما ماجراي ِ اين داستان

اولين سوالي كه ممكنه بپرسين اينكه : آيا اين ماجرا حقيقت داشت ؟؟؟ اين سوال رو خودتون جواب ميگيرين..... زماني به نوشتن ِ اين داستان دست زدم كه تنها دو شخصيت ِ داستاني داشتم و چند سالي هم خاطرات ِ بد ....خاطراتي كه شما در اين داستان مقداريش رو خوندين ... خاطراتي مثل ِ خيانت ... تنهايي و خيلي بيشتر ..... به هنگام ِ آغاز از پايان بي خبر بودم ..... اميد و خاطره 2 شخصيت ِ تخيلي بودند و وجود ِ خارجي ندارن .... خيالتون آسوده
تا داستان ِ بعد

1 comment:

Anonymous said...

اینکه داستان یک افسانه بود معلوم بود.زیبا هم نوشتی. فقط این هم معلوم بود که احساس کردی داستان داره زیادی طولانی میشه و به دلائلی دیگه نمیخواستی ادامه اش بدی، و خلاصه داستان رو خیلی بهتر میتونستی تموم کنی اما عجله کردی. و اتفاقات مختلفی رو در یک قسمت تموم کردی. در صورتی که دفعات پیش هر افتاق رو خیلی آروی در چند قسمت توضیح میدادی...
از انتقادم امیدوارم ناراحت نشی بلکه اسفتاده کنی.
راستی چند تا غلط املایی هم داشتی.