Tuesday, April 25, 2006

با تو ميشه

با حضورت شعله ور كن .... شمع خاموش دلم رو
با قدم هات تازه تر كن ..... نبض احساس دلم رو
ميشه از شوق ِ حضورت .... كريه كرد تمام شب رو
تا رسيدن به نگاهت .... خسته كرد نگاه غم رو
ميشه با شهاب ِ چشمات ..... خط كشيد فاصله ها رو
رد شد از هواي ترديد ..... زنده كرد عاطفه هارو
واسه لمس داغ ِ عشقت .... ميشه گم كرد لحظه هارو
پر كشيد تو آسمونت .... تازه كرد ترانه ها رو
آره ميشه با تو ميشه ..... خنده كرد گلايه هارو
ميشه با گرماي قلبت .... موندني كرد اين بهارو
رضا ميرفخرايي

Saturday, April 01, 2006

رهگذر

رهگذر رفتیو بارون ..... بعد تو کوچه رو تر کرد
این نگاهِ منتظر رو ..... با عبورت خسته تر کرد
رهگذر رد شدی از من ...... پر شتاب و بی تامل
مونده دلغریب و رسوا..... من ِ بی صبر و تحمل
رهگذر بعد عبورت .... مثل ابرای بهارم
میشینم تنهای تنها ..... واسه بی کسیم میبارم
اگه یک شب تن سپردی ..... به تن خسته بارون
اگه هر لحظه شکستی .... توی خلوت خیابون
یاد ِ من باش که همیشه ..... چشمم از یاد ِ تو خیسه
این همیشه مرد ِ تنها ..... داره از تو مینویسه
رضا میرفخرایی